چون مردم شام بر قتل حضرت سيدالشهداء عليه السّلام و مظلوميّت اهل بيت او و ظلم يزيد مطلّع شدند و مصائب اهل بيت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم را بدانستند آثار كراهت و مصيبت از ديدار ايشان ظاهر گرديد.
يزيد لعين اين معنى را تفرّس كرد پيوسته مى خواست كه ذمّت خود را از قتل حضرت حسين عليه السّلام برى دارد و اين كار را به گردن پسر مرجانه گذارد و نيز با اهل بيت بناى رفق و مدارا نهاد و در پى آن بود كه التيام جراحات ايشان را تدبير كند لاجرم روزى روى با حضرت سجّاد عليه السّلام كرد و گفت : حاجات خود را مكشوف دار كه سه حاجت شما بر آورده مى شود.
حضرت فرمود: حاجت اوّل من آنكه سر سيّد و مولاى من و پدر من حسين عليه السّلام را به من دهى تا اورا زيارت كنم و از او توشه بردارم و وداع بازپسين گويم .
دوّم آنكه حكم كنى تا هر چه از ما به غارت برده اند به ما ردّ كنند.
سوّم آنکه اگر قصد قتل من دارى شخصى امین همراه اهل بیت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم کنى تا ایشان را به حرم جدّشان برساند.
یزید لعین گفت : امّا دیدار سر پدر هرگز از براى تو میّسر نخواهد شد، و امّا کشتن ترا پس من عفو کردم و از تو گذشتم و زنان را جز تو کسى به مدینه نخواهد برد، و امّا آنچه از شما به غارت ربوده شده من از مال خود به اضعاف قیمت آن عوض مى دهم . حضرت فرمود: ما از مال تو بهره نخواسته ایم مال تو از براى تو باشد، ما اموال خویش را خواسته ایم از بهر آنکه بافته فاطمه دختر محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم و مقنعه و گلوبند و پیراهن او در میان آنها بوده . یزید امر کرد تا آن اموال منهوبه را به دست آوردند و ردّ کردند، و دویست دینار هم به زیاده از مال خود داد، حضرت آن زر را بگرفت و بر مردم فقراء و مساکین قسمت کرد.(465)
و علاّمه مجلسى و دیگران نقل کرده اند که یزید اهل بیت رسالت علیهماالسّلام را طلبید و ایشان را میان ماندن در شام با حرمت و کرامت و برگشتن به سوى مدینه با صحّت و سلامت مخیّر گردانید، گفتند اوّل مى خواهیم ما را رخصت دهى که به ماتم و تعزیه آن امام مظلوم قیام نمائیم ، گفت آنچه خواهید بکنید، خانه اى براى ایشان مقرّر کرد و ایشان جامه هاى سیاه پوشیدند و هر که در شام بود از قریش و بنى هاشم در ماتم و زارى و تعزیت و سوگوارى با ایشان موافقت کردند و تا هفت روز بر آن جناب ندبه و نوحه و زارى کردند و در روز هشتم ایشان را طلبید نوازش و عذر خواهى نمود و تکلیف ماندن شام کرد، چون قبول نکردند محملهاى مزیّن براى ایشان ترتیب داده و اموال براى خرج ایشان حاضر کرد و گفت اینها عوض آنچه به شما واقع شده . جناب امّ کلثوم علیهاالسّلام فرمود: اى یزید! چه بسیار کم حیائى ، برادران و اهل بیت مرا کشته اى که جمیع دنیا برابر یک موى ایشان نمى شود و مى گوئى اینها عوض آنچه من کرده ام .
پس نعمان بن بشیر را که از اصحاب رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم بود طلب کرد و گفت تجهیز سفر کن و اسباب سفر از هر چه لازم است براى این زنها مهیّا کن ، و از اهل شام مردى را که به امانت و دیانت و صلاح و سداد موسوم باشد با جمعى از لشکر به جهت حفظ و حراست اهل بیت و ملازمت خدمت ایشان برگمار و ایشان را به جانب مدینه حرکت ده .(466)
پس به روایت شیخ مفید رحمه اللّه یزید حضرت سیّد سجّاد علیه السّلام را طلبید در مجلس خلوتى و گفت : خداوند لعنت کند پسر مرجانه را، به خدا قسم ! اگر من در نزد پدرت حاضر بودم آنچه از من طلب مى نمود عطا مى کردم و به هر چه ممکن بود مرگ را از او دفع مى دادم و نمى گذاشتم که کشته شود لکن قضاى خدا باید جارى شود، اکنون از براى برآوردن حاجت تو حاضرم به هر چه خواهى از مدینه براى من بنویس تا حاجت تورا برآورم ، پس امر کرد که آن حضرت را جامه دادند و اهل بیت را کِسوة پوشانیدند و با نعمان بن بشیر، رسولى روانه کرد و وصیّت کرد که شب ایشان را کوچ دهند، در همه جا اهل بیت علیهماالسّلام از پیش روى روان باشند و لشکر در عقب باشند به اندازه اى که اهل بیت از نظر نیفتند و در منازل از ایشان دور شوند و در اطراف ایشان متفرّق شوند به منزله نگاهبانان و اگر در بین راه یکى از ایشان را وضوئى یا حاجتى باشد براى رفع حاجت پیاده شود همگان باز ایستند تا حاجت خود را بپردازد و بر نشیند و چنان کار کنند که خدمتکاران و حارسان کنند تا هنگامى که وارد مدینه شوند، پس آن مرد به وصیّت یزید عمل نمود و اهل بیت عصمت علیهماالسّلام را به آرامى و مدارا کوچ مى داد و از هر جهت مراعات ایشان مى نمود تا به مدینه رسانید.(467)
و قرمانى در ( اخبار الدُّول ) نقل کرده که نعمان بن بشیر با سى نفر، اهل بیت را حرکت دادند به همان طریق که یزید دستور داده بود تا به مدینه رسیدند. پس فاطمه بنت امیر المؤ منین علیه السّلام به خواهرش جناب زینب علیهاالسّلام گفت که این مرد به ما احسان کرد آیا میل دارید که ما در عوض احسان او چیزى به او بدهیم ؟ جناب زینب علیهاالسّلام فرمود که ما چیزى نداریم به او عطا کنیم جز حُلّى خود، پس بیرون کردند دست برنجن و دوبازو بندى که با ایشان بود و براى نعمان فرستادند و عذر خواهى از کمى آن نمودند. او ردّ کرد جمیع را و گفت : اگر این کار را من براى دنیا کرده بودم همین ها مرا کافى بود و بدان خشنود بودم ، ولکن واللّه من احسان نکردم به شما مگر براى خدا و قرابت شما با حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم (468).
سیّد بن طاوس رحمه اللّه نقل فرموده : زمانى که عیالات حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام از شام به مدینه مراجعت مى کردند به عراق رسیدند به (دلیل راه ) فرمودند که ما را از کربلا ببر، پس ایشان را از راه کربلا سیر دادند، چون به سر تربت پاک حضرت سید الشهداء(علیه آلاف التحیه و الثناء) رسیدند جابر بن عبداللّه را با جماعتى از طایفه بنى هاشم و مردانى از آل پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم را یافتند که به زیارت آن حضرت آمده بودند، پس در یک وقتى به آنجا رسیدند که یکدیگر را ملاقات نمودند و بناى نوحه و زارى و لطمه و تعزیه دارى را گذاشتند و زنان قبائل عرب که در آن اطراف بودند جمع شدند و چند روز اقامه ماتم و عزادارى نمودند(469).
مؤ لف گوید: مکشوف باد که ثِقات محدّثین و مورّخین متّفق اند بلکه خود سیّد جلیل على بن طاوس نیز روایت کرده که بعد از شهادت حضرت امام حسین علیه السّلام عمر سعد نخست سرهاى شهدا را به نزد ابن زیاد روانه کرد و از پس آن روز دیگر اهل بیت را به جانب کوفه بُرد و ابن زیاد بعد از شناعت و شماتت با اهل بیت علیهماالسّلام ایشان را محبوس داشت و نامه به یزید بن معاویه فرستاد که در باب اهل بیت و سرها چه عمل نماید. یزید جواب نوشت که به جانب شام روان باید داشت . لاجرم ابن زیاد تهیّه سفر ایشان نموده و ایشان را به جانب شام فرستاد(470).
و آنچه از قضایاى عدیده و حکایات متفرّقه سیر ایشان به جانب شام از کتب معتبره نقل شده چنان مى نماید که ایشان را از راه سلطانى و قُرى و شهرهاى معموره عبور دادند که قریب چهل منزل مى شود، و اگر قطع نظر کنیم از ذکر منازل ایشان و گوئیم از بریّه و غربى فرات سیر ایشان بوده ، آن هم قریب به بیست روز مى شود. چه مابین کوفه و شام به خط مستقیم یک صد و هفتاد و پنج فرسخ گفته شده و در شام هم قریب به یک ماه توقّف کرده اند چنانکه سیّد در (اقبال ) فرموده (471) روایت شده که اهل بیت یک ماه در شام اقامت کردند در موضعى که ایشان را از سرما وگرما نگاه نمى داشت ، پس با ملاحظه این مطالب ، خیلى مستبعد است که اهل بیت بعد از این همه قضایا از شام برگردند و روز بیستم شهر صفر که روز اربعین و روز ورود جابر به کربلا بوده به کربلا وارد شوند و خود سیّد اجلّ این مطلب را در (اقبال ) مستبعد شمرده ، بعلاوه آنکه احدى از اجلاء فن حدیث و معتمدین اهل سِیَر و تواریخ در مقاتل و غیره اشاره به این مطلب نکرده اند با آنکه دیگر ذکر آن از جهاتى شایسته بود بلکه از سیاق کلام ایشان انکار آن معلوم مى شود؛ چنانکه از عبارت شیخ مفید در باب حرکت اهل بیت علیهماالسّلام به سمت مدینه دریافتى و قریب این عبارت را ابن اثیر و طبرى و قرمانى و دیگران ذکر کرده اند و در هیچ کدام ذکرى از سفر عراق نیست بلکه شیخ مفید و شیخ طوسى و کفعمى گفته اند که در روز بیستم صفر، حَرم حضرت ابى عبداللّه الحسین علیه السّلام رجوع کردند از شام به مدینه و در همان روز جابر بن عبداللّه به جهت زیارت امام حسین علیه السّلام به کربلا آمد و اوّل کسى است که امام حسین علیه السّلام را زیارت کرد.(472)
و شیخ ما علاّمه نورى - طاب ثراه - در کتاب (لؤ لؤ و مرجان ) کلام را در ردّ این نقل بسط تمام داده و از نقل سیّد بن طاوس آن را در کتاب خود عذرى بیان نموده ولکن این مقام را گنجایش بسط نیست (473).
و بعضى احتمال داده اند که اهل بیت علیهماالسّلام در حین رفتن از کوفه به شام ، به کربلا آمده اند و این احتمال به جهاتى بعید است . وهم احتمال داده شده که بعد از مراجعت از شام به کربلا آمده اند لکن در غیر روز اربعین بوده ، چه سیّد و شیخ ابن نما که نقل کرده اند ورود ایشان را به کربلا به روز اربعین مقیّد نساخته اند واین احتمال نیز ضعیف است به سبب آنکه دیگران مانند صاحب (روضة الشهداء) و (حبیب السّیر) و غیره که نقل کرده اند مقیّد به روز اربعین ساخته اند، و از عبارت سیّد نیز ظاهر است که با جابر در یک روز و یک وقت وارد شدند؛ چنانکه فرمود: فَوافَوا فی وَقْتٍ واحدٍ و مسلّم است که ورود جابر به کربلا در روز اربعین بوده و بعلاوه آنچه ذکر شد تفصیل ورود جابر به کربلا در کتاب (مصباح الزائر) سیّد بن طاوس و (بشارة المصطفى ) که هر دو از کتب معتبره است موجود است و ابدا ذکرى از ورود اهل بیت در آن هنگام نشده با آنکه به حسب مقام باید ذکر شود و شایسته باشد که ما روایت ورود جابر را که مشتمل است بر فوائد کثیره در اینجا ذکر نمائیم .(474)
شیخ جلیل القدر عماد الدین ابوالقاسم طبرى آملى که از اجلاّء فن حدیث و تلمیذ ابوعلى بن شیخ طوسى است در کتاب (بشارة المصطفى ) که از کتب بسیار نفیسه است ، مُسنَدا روایت کرده است از عطیّه بن سعد بن جناده عوفى کوفى که از رُوات امامیه است و اهل سنّت در رجال تصریح کرده اند به صدق او در حدیث که گفت : ما بیرون رفتیم با جابر بن عبداللّه انصارى به جهت زیارت قبر حضرت حسین علیه السّلام پس زمانى که به کربلا وارد شدیم جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد پس جامه را لنگ خود کرد و جامه دیگر را بر دوش افکند پس گشود بسته اى را که در آن (سُعد) بود و بپاشید از آن بر بدن خود، پس به جانب قبر روان شد و گامى بر نداشت مگر با ذکر خدا تا نزدیک قبر رسید مرا گفت : که دست مرا به قبر گذار، من دست وى را بر قبر گذاشتم چون دستش به قبر رسید بى هوش بر روى قبر افتاد، پس آبى بر وى پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت یا حسین ! سپس گفت : حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ؟ آیا دوست جواب نمى دهد دوست خود را؟ پس گفت : کجا توانى جواب دهى و حال آنکه در گذشته از جاى خود رگهاى گردن تو و آویخته شده بر پشت و شانه تو، و جدائى افتاده ما بین سر و تن تو، پس شهادت مى دهم که تو مى باشى فرزند خیر النّبیین و پسر سیّدالمؤ منین و فرزندهم سوگند تقوى و سلیل هُدى و خامس اصحاب کساء و پسر سیّد النقباء و فرزند فاطمه علیهاالسّلام سیّده زنها و چگونه چنین نباشى و حال آنکه پرورش داده ترا پنجه سیّدالمرسلین و پروریده شدى در کنار متّقین و شیر خوردى از پستان ایمان و بریده شدى از شیر باسلام و پاکیزه بودى در حیات و ممات ، همانا دلهاى مؤ منین خوش نیست به جهت فراق تو و حال آنکه شکى ندارد در نیکوئى حال تو، پس بر تو باد سلام خدا و خشنودى او، و همانا شهادت مى دهم که تو گذشتى بر آنچه گذشت بر آن برادر تو یحیى بن زکریا. پس جابر گردانید چشم خود را بر دور قبر و شهدا را سلام کرد بدین طریق :
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیَّتُهَا الاَْرْواحُ الّتى حَلَّت بِفِناءِ قَبْرَ الْحُسَینِ عَلَیْهِ السَّلامُ وَاَناخَتْ بِرَحْلِهِ اَشْهَدُ اَنَّکُم اَقَمْتُمُ الصَّلوةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکوةَ وَاَمَرتُمْ بِالمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ المُنکَرِ وَ جاهَدْتُمُ المُلْحِدینَ وَعَبدْتُمُ اللّهَ حَتّى اَتیکُمُ اْلیَقینُ.
پس گفت : سوگند به آنکه بر انگیخت محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم را به نبوّت حقّه که ما شرکت کردیم در آنچه شما داخل شدید در آن . عطیه گفت : به جابر گفتم : چگونه ما با ایشان شرکت کردیم و حال آنکه فرود نیامدیم ما وادئى را و بالا نرفتیم کوهى را و شمشیر نزدیم و امّا این گروه ، پس جدائى افتاده ما بین سر و بدنشان و اولادشان یتیم و زنانشان بیوه گشته ؟! جابر گفت : اى عطیّه ! شنیدم از حبیب خود رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم که مى فرمود: هر که دوست دارد گروهى را، با ایشان محشور شود و هر که دوست داشته باشد عمل قومى را، شریک شود در عمل ایشان . پس قسم به خداوندى که محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم را به راستى برانگیخته که نیّت من و اصحابم بر آن چیزى است که گذشته بر او حضرت حسین علیه السّلام و یاورانش .
پس جابر گفت : ببرید مرا به سوى خانه هاى کوفه ، پس چون پاره اى راه رفتیم به من گفت : اى عطیّه آیا وصیّت کنم ترا و گمان ندارم که برخورم ترا پس از این سفر، و آن وصیّت این است که دوست دار دوست آل محمّد را مادامى که ایشان را دوست دارد، و دشمن دار دشمن آل محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم را تا چندى که دشمن است با ایشان اگر چه روزه دار و نمازگزار باشند، و مدارا کن با دوست آل محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلم اگر چه بلغزد از ایشان پائى از بسیارى گناهان و استوار و ثابت بماند پاى دیگر ایشان از راه دوستى ایشان ، همانا دوست ایشان بازگشت نماید به بهشت و دشمن ایشان باز گردد به دوزخ (475).
تذییل : از توصیف جابر حضرت امام حسین علیه السّلام را به (خامس اصحاب کساء) معلوم مى شود که این لقب از القاب معروفه آن حضرت بوده و حدیث اجتماع خمسه طیبه علیهماالسّلام تحت کساء از احادیث متواتره است که علماء شیعه و سنّى روایت کرده اند، و در احادیث آیه تطهیر بعد از اجتماع ایشان نازل شده ، و هم در احادیث مباهله نیز به کثرت وارد است ، و شاید سرّ جمع نمودن حضرت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم انوار طیبه اهل بیت مکرّم را تحت کساء براى رفع شبهه باشد که کسى نتواند ادّعاى شمول آیه براى غیر مجتمعین تحت کساء نماید اگر چه جمعى از معاندین عامه تعمیم دادند ولى اغراض فاسده آنها از بیانات وارده آنها واضح و هویداست .
و امّا حدیث معروف به حدیث کساء که در زمان ما شایع است به این کیفیّت در کتب معتبره و معروفه واصول حدیث و مجامع متقنه محدّثین دیده نشده مى توان گفت از خصائص کتاب (منتخب ) است . و امّا آنچه جابر در کلام خود گفته که تو گذشتى بر طریقه یحیى بن زکریا اشاره است به مشابهت تامّه که ما بین سیدالشهداء علیه السّلام و یحیى بن زکریا علیه السّلام واقع است ، چنانچه تصریح به آن فرموده حضرت صادق علیه السّلام در خبرى که فرموده : زیارت کنید حضرت حسین علیه السّلام را و جفا نکنید او را که او سیّد شهداء و سیّد جوانان اهل بهشت و شبیه یحیى بن زکریا است .(476)
و جُمله اى از اهل حدیث روایت کرده اند از سیّد سجّاد علیه السّلام که فرمود: بیرون شدیم با پدرم حسین علیه السّلام پس فرود نیامد در منزلى و کوچ نکرد از آنجا مگر آنکه یاد نمود یحیى بن زکریا را. و روزى فرمود که از پستى این جهان بود که سر یحیى را هدیه فرستادند براى زن زناکارى از بنى اسرائیل (477) و بعید نیست که تکرار ذکر امام حسین علیه السّلام ، یحیى علیه السّلام را اشاره به همین معنى بوده باشد؛ امّا وجه شباهت که ما بین این دو مظلوم بوده پس بسیار است و ما به ذکر هشت وجه اکتفا مى کنیم :
اوّل - آنکه همنامى براى این هر دو معصوم پیش از تسمیه آنها نبوده ، چنانچه در روایات عدیده وارد است که نام یحیى و حضرت حسین علیهماالسّلام را کسى پیش از این دو مظلوم نداشته ؛
دوّم - آنکه مدّت حمل هر دو شش ماه بوده ، چنانچه در جمله اى از روایات وارد است ؛
سوّم - آنکه قبل از ولادت هر دو، اخبار و وحى آسمانى به ولادت و شرح مجارى احوال هر دو آمد چنانچه مشروحا در باب ولادت حضرت الشهداء علیه السّلام و درتفسیر آیه : (وَحَمَلَتْهُ اُمُّهُ کُرْهاوَ وَضعَتْهُ کُرها) محدّثین ومفسّرین نقل کرده اند.(478)
چهارم - گریستن آسمان بر هردوکه در روایت فریقین در تفسیر آیه کریمه فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الاَْرْضُ(479) وارد است .
و قطب راوندى روایت کرده بَکَتِ السَّماءُ عَلَیهما اَرْبَعینَ صَباحا الخ .(480)
پنجم - آنکه قاتل هر دو ولد زنا بوده و در این باب چندین روایت وارد شده بلکه از حضرت باقر علیه السّلام مروى است که انبیاء را نکشد مگر اولاد زنا(481)
ششم - آنکه سر هر دو را در طشت طلا نهادند و براى زنا کاران و زنا زادگان هدیه بردند چنانچه در جمله اى از روایات هست لکن تفاوتى که هست سر یحیى علیه السّلام را در طشت بریدند که خون او به زمین نرسد تا سبب غضب الهى نشود لکن کفّار کوفه و اتباع بنى امیّه - لعنهم اللّه - این رعایت را از حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام نکردند.
وَلَنِعمَ ما قیلَ:
شعر :
حیف است خون حلق تو ریزد به روى خاک |
یحیاى من اجازه که طشتى بیاورم |
هفتم - تکلّم سر یحیى علیه السّلام چنانچه در (تفسیر قمّى ) است ، و تکلّم سر مطهّر جناب سیدالشهداء علیه السّلام چنانچه در مقام خود گذشت .(482)
هشتم - انتقام الهى براى یحیى و امام حسین علیهماالسّلام به کشته شدن هفتاد هزار تن چنانچه در خبر (مناقب ) است (483).
و از تطبیق حال حضرت سیّد الشهداء با حضرت یحیى علیهماالسّلام معلوم مى شود سرّ احادیث وارده که آنچه در اُمَم سابقه واقع شده در این امّت واقع شود. حَذْو النّعل بالنّعل والقذّة بالقذّة واللّه العالم .
و امّا وصیّت جابر به عطیّه که دوست دار دوست آل محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم را الخ ، شبیه به همین را نوشته حضرت امام رضا علیه السّلام براى جمّال خویش به این عبارت :
کُنْ مُحِبّا لاَِّلِ مُحَمَّدٍ علیهماالسّلام وَ اِنْ کُنْتَ فاسِقا وَ مُحِبّا لِمُحِبِّهِمْ وَ اِنْ کانُوا فاسِقینِ.(484)
قطب راوندى در (دعوات ) فرموده که این مکتوب شریف الا ن نزد بعضى از اهل (کرمند) که قریه ایست از ناحیه ما به اصفهان موجود است و واقعه اش آن است که مردى از اهل آن قریه جمّال مولاى ما ابوالحسن علیه السّلام بوده و در زمان توجّه آن سلطان ایمان به سمت خراسان ، چون خواسته از خدمت آن حضرت مرخّص شود عرض کرده یابن رسول اللّه مرا مشرّف فرما به چیزى از خطّ مبارکت که تبرّک جویم به آن و آن مرد از عامّه بوده پس حضرت این مکتوب را به او عنایت فرموده